زمان را باید نگه داشت ...

زمان را باید نگه داشت

برای لحظه ای که لبریز توست

و من هنوز تمامش را ننوشیده ام .


زمان را باید نگه داشت

برای مکث در شیدایی نگاهت

و آشوب پرهیاهوی آغوشت

تا شعر چشم تورا تمام کنم



زمان راباید نگه داشت

وروبروی تو نشست و بی هراس از گذر ثانیه ها

چشم به چشمهایت دوخت

تورا سیر تماشا کرد

و بیم نداشتنت را نداشت



زمان راباید نگه داشت

و ذوب در بودنت شد

آنقدر شفاف ، آنقدر زلال

که گویی درهم آمیختگی ازلی و ابدی ست

و هیچ مرزی قادر به جدایی اش نیست



زمان را باید نگه داشت و شعری سرود

شعری به بلندای دوست داشتنت

و به وسعت زمان

که هرچقدر بگذرد باز برای سرودنت

فرصت باشد 



آری زمان را باید نگه داشت

ونفسی تازه کرد

برای دوباره عاشق شدن

برای دوباره بپای تو مردن

برای یک عمر داشتنت ،

زمان را پیوسته بوسیدن ..

 

ادامه →

الهی امین...

خدایا 
بخاطر همه خوبیات ممنونم
بخاطر خدا بودنت ممنونم
بخاطر بی همتا بودنت ممنونم
خدایا حس خیلی خوبی دارم خوششششششحالم

شاید هزارتا دلیل همین امروز واسه بدحال بونم وجود داره امااااااااااا.......

امروز بی دلیل بی دلیل بی دلیل خوشششششششحالم فقط  بخاطر اینکه تو رو دارم

و می خوام امروزمو مث همیشه با تو اغاز کنم

خدایاحسی که دارمو نصیب همه کن
آمین

 

 

 

ادامه →

خرمالو..

کـاش عـــشـــق آدمـــهـــــا

شبیه درخت های خرمالو بــود

که درپــایــیـــزبـرگـهـایـشـــان

را ازدســــت مــــی دهــــنـــد

اماعـشقـشان به بار می نشیـنـد

و زیــبــایــی مــی آفــریـــنــــد

ادامه →

بند زنی....

سالها پیش ...

که

کودک بودم 

سر هر کوچه کسی بود 

که

چینی 

را 

بند میزد ، با عشق ...

و ...

من ...

آنروز به خود می گفتم :

آخر این هم شد کار ...؟؟!

ولی امروز ...

که

اثری نیست از او ...

چینی دل ترکی دارد ...

و ...

من ...

در به در ...

کوی به کوی ...

در پی بند زنی میگردم ...!!!

 

ادامه →

سکوت...

سـکوت” خطرناکتر از “حـرفهای نیشدار” است!
بدونِ شَـك کسی که “سُکــوت” مـی کــند؛
روزی حرفهایش را سرنوشت به شما خواهد گفت…

ادامه →

دوست دارم زندگی رو .........

یه صبحه دیگه...
یه صدایی توی گوشم میگه، ثانیه‌های تو داره میره
امروز رو زندگی کن، فردا دیگه دیره
نم‌نم بارون، میزنه به کوچه و خیابون
یکی می‌خنده، یکی غمگینه، زندگی اینه
همۀ قشنگیش همینه...
خورشید و نور و... ابرای دور و...
هرچی که تو زمین و آسمونه، بهم انگیزه می‌ده
رها کن دیروز و... زندگی کن امروز و...
هر روز یه زندگی دوباره است، یه شروع جدیده
دوست دارم زندگی رو...
خوب یا بد، اگه آسون یا سخت، نا امید نمی‌شم چون...
دوست دارم زندگی رو...
چشماتو وا کن، یه نگاه به خودت و دنیا کن...
اگه یه هدف تو دلت باشه، می‌تونه کل دنیا تو دستای تو جاشه...
جادۀ دنیا، می‌سازه واست کابوس و رویا
یکی بیدار و یکی خوابه
راهتو مشخص کن، این یه انتخابه
اگه ابرای سیاهو دیدی، اگه از آینده ترسیدی،
پاشو و پرواز کن، تو افق‌های پیش رو...
اگه به سرنوشت می‌بازی، تو بخوای فردا رو می‌سازی
پس دستاتو ببر بالا و بگو...
دوست دارم زندگی رو...
خوب یا بد، اگه آسون یا سخت،
نا امید نمی‌شم چون... دوست دارم زندگی رو...
 
 

 

ادامه →

دل بسپار........

دل بــســـپــار…

به آتشی که نمى سوزاند

” ابراهیم ” را

و دریایى که غرق نمی کند

” موسى ” را

نهنگی که نمیخورد

“یونس”را

کودکی که مادرش او را

به دست موجهاى ” نیل ” می سپارد

تا برسد به خانه ی تشنه به خونش

دیگری را برادرانش به چاه مى اندازند

سر از خانه ی عزیز مصر درمی آورد

آیا هنوز هم نیاموختی ؟!

که اگر همه ی عالم

قصد ضرر رساندن به تو را داشته باشند

و خدا نخواهد ،

” نمی توانند ”

پس

به ” تدبیرش ” اعتماد کن

به ” حکمتش ” دل بسپار

به او ” توکل کن

و به سمت او ”قدمی بردار”

ادامه →

خدا همیشه با توست ...

جاده ی موفقیت سر راست نیست, پیچی دارد به نام “شکست”

دور بر گردانی به نام” سر در گمی”

سرعت گیرهایی به نام” افکار منفی”

و چراغ قرمز هایی به نام دشمنان” !!!

اما اگر یدکی به نام” اراده”داشته باشید. موتوری به نام” استقامت” و راننده ای به نام” خدا” به جایی خواهید رسید که” موفقیت” نامیده میشود

گاهی وقتا باید یه نقطه بزاری!

باز شروع کنی. ….

باز بخندی. …..

باز بجنگی. …..

باز بیفتی و محکمتر باشی! !!

گاهی باید یه لبخند خوشگل به همه تلخی ها بزنی و بگی: مرسی که یادم دادین تو سختی ها جز خدا کسی به دادم نمیرسه. …با آرزوی موفقیت برای همه دوستان

ادامه →

خاطره ها

 

  • در گذرگاه زمان،
  • خیمه شب بازیِ دهر
  •  
  • با همه تلخی و شیرینی خود می گذرد،
  •  
  • عشق ها می میرند،
  •  
  • رنگ ها رنگ دگر می گیرند،
  •  
  • و فقط خاطره هاست
  •  
  • که چه شیرین و چه تلخ
  •  
  • دست ناخورده به جا می مانند!


مهدی اخوان ثالث

 

ادامه →

شعری از اخوان ثالث ..

هی فلانی! زندگی شاید همین باشد:

          یک فریب ساده و کوچک

                    آن هم از دست عزیزی که تو دنیا را،

                               جز برای او و جز با او نمیخواهی...

                                            من گمانم زندگی باید همین باشد!

                                                              زندگی شاید همین باشد:

                                             یک فریب ساده و کوچک،

                                 آن هم از دست عزیزی که برایت

                    هیچکس چون او گرامی نیست!

        بی گمان باید همین باشد...

 

"مهدی اخوان ثالث"

ادامه →

فاصله ..

 

..ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺣﮑﻢ ﺩﯾﻮﺍﺭﯾﺴﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﻧﺪﯾﺪﻥ، ﻭﻟﯽ ﻧﺪﯾﺪﻥ هرگز  ﺣﮑﻢ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﯽ ﻧﯿﺴﺖ...!!!

 

 

ادامه →

عشق ودوست داشتن

دوست داشتن، عشق و اردات و ایمان دو روح آشنای خویشاوند است. 
دو انسانی که جز آن خمیره‌ی صمیمی و ناب و منزهی که منِ انسانی خالص هر کسی را می‌سازد، 
هیچ مصلحتی و ضرورتی آنان را به یکدیگر نمی‌پیوندد. 
پیوندی که نه طبیعت، نه خلقت، بلکه تنهایی میان دو تنهای خویشاوند، بسته است. 

دوست داشتن از عشق برتر است. 
عشق یک جوشش کور است و پیوندی از سر نابینایی؛ 
اما دوست داشتن پیوندی خودآگاه و از روی بصیرت، روشن و زلال. 

عشق بیشتر از غریزه آب می‌خورد و هرچه از غریزه سرزند بی‌ارزش است 
و دوست داشتن از روح طلوع می‌کند و تا هرجا که یک روح ارتفاع دارد دوست داشتن نیز همگام با آن اوج می‌یابد. 

عشق با شناسنامه بی‌ارتباط نیست و گذر فصل ها و عبور سال‌ها بر آن اثر می‌گذارد؛ 
اما دوست داشتن در ورای سن و زمان و مزاج زندگی می‌کند و بر آشیانه‌ی بلندش روز و روزگار را دستی نیست. 

عشق در هر رنگی و سطحی، با زیبایی محسوس، در نهان یا آشکار رابطه دارد؛ 
اما دوست داشتن چنان در روح غرق است و گیج و جذب زیبایی‌های روح که زیبایی‌های محسوس را به گونه‌ای دیگر می‌بیند. 

عشق در دریا غرق شدن است و دوست داشتن در دریا شنا کردن. 
عشق بینایی را می‌گیرد و دوست داشتن می‌دهد. 

عشق یک فریب بزرگ و قوی است و دوست داشتن یک صداقت راستین و صمیمی، بی‌انتها و مطلق. 
عشق همواره با شک‌آلوده است و دوست داشتن سراپا یقین است و شک ناپذیر. 

از عشق هرچه بیشتر می‌نوشیم، سیراب تر می‌شویم و از دوست داشتن هر چه بیشتر، تشنه تر. 
عشق هرچه دیرتر می‌پاید  کهنه تر می‌شود و دوست داشتن نوتر. 

دکتر علی شریعتی

 

ادامه →

تولدت مبارک

قشنگ ترین صدای زندگی تپش قلب توست

با شکوه ترین روز دنیا تولد توست پس برای

من بمان و بدان که عاشقانه دوستت دارم

تولدت مبارک مریم جان

 

 

ادامه →

یادمان باشد ...

یادمان باشد:
وقتی کسی را به خودمان وابسته کردیم
در برابرش مسئولیم...
در برابر اشکهایش؛
شکستن غرورش،
لحظه های شکستنش در تنهایی
و لحظه های بی قراری اش
و اگر یادمان برود
در جایی دیگر

سرنوشت یادمان خواهد آورد...!

ادامه →

بوی خدا ...

چشمها را بستم و زیر باران رفتم
ای جان ، بوی “خـــدا” می آید !

ادامه →

نگران فردایت نباش ...

 

نگران فردایت نباش
خدای دیروز و امروز ، خدای فردا هم هست
ما اولین بار است بندگی میکنیم ولی او بی زمانی است که خدایی میکند !
اعتماد کن به خدایی اش …

ادامه →

....

الهی برای بخشیدن ، به بندگی ام نگاه نکن ، خداییت را بنگر …

ادامه →

تنها صدای آشنا ...

خـــدا تنها اسمی است که هر کجا صدایش زدم گفت : جانم !

ادامه →

حرف های زیبا

 

  • نداشته ها و تنهایی های کوچک با چیزها و آدمهای کوچک پر میشوند
  • نداشته ها و تنهایی های خیلی خیلی خیلی بزرگ ، فقط با خدا …
  • مهم نیست در این زمین خاکی چقدر تنها باشیم و چقدر حرفهایمان برای دیگران غیر قابل فهم باشد و وقت انسانها برایمان کم …
  • شکر که خدا هست و او جبران تمام دلتنگی ها و مرهم تمام زخمهاست …
  • هر وقت دلت خواست ، مهمانش کن در بهترین جایی که او می پسندد ، در قلبت …
  • و به دستان خالی ات نگاه نکن ، تو فقط خانه ی دلت را برایش نگهدار ، اسباب پذیرایی با اوست …

ادامه →

احساس قشنگ


احساس قشنگ 

 برای درک آغوشم،شروع کن، یک قدم با تو 

تمام گامهای مانده اش با من 

منم زیبا 

که زیبا بنده ام را دوست می دارم 

تو بگشا گوش دل، پروردگارت با تو می گوید

 ترا در بیکران دنیای تنهایان

 رهایت من نخواهم کرد

 رها کن غیر من را، آشتی کن با خدای خود

 تو غیر از من چه میجویی؟

 تو با هر کس به غیر از من چه میگویی؟

 تو راه بندگی طی کن عزیزا، من خدایی خوب میدانم

 تو دعوت کن مرا با خود به اشکی . یا خدایی، میهمانم کن

 که من چشمان اشک آلوده ات را دوست میدارم

 طلب کن خالق خود را. بجو مارا، تو خواهی یافت 

که عاشق میشوی بر ما و عاشق میشوم بر تو که

 وصل عاشق و معشوق هم، آهسته میگویم، خدایی، عالمی دارد

 تویی زیباتر از خورشید زیبایم. تویی والاترین مهمان دنیایم. 

که دنیا بی تو چیزی چون تورا کم داشت 

وقتی تو را من آفریدم، بر خودم احسنت میگفتم  

مگر آیا کسی هم با خدایش قهر میگردد؟

 هزاران توبه ات را گرچه بشکستی، ببینم من تورا از درگهم راندم؟ 

که میترساندت از من؟ رها کن آن خدای دور 

آن نامهربان معبود، آن مخلوق خود را. 

این منم پروردگار مهربانت. خالقت. اینک صدایم کن مراباقطره اشکی

 به پیش آور دو دست خالی خود را. با زبان بسته ات کاری ندارم

لیک غوغای دل بشکسته ات را من شنیدم  

غریب این زمین خاکی ام. آیا عزیزم حاجتی داری؟

 بگو، جزمن کس دیگر نمیفهمد. به نجوایی صدایم کن. بدانآغوش من باز است

 قسم بر عاشقان پاک با ایمان

 قسم بر اسبهای خسته در میدان 

تو را در بهترین اوقات آوردم 

قسم بر عصر روشن ، تکیه کن بر من

 قسم بر روز، هنگامی که عالم را بگیرد نور 

قسم بر اختران روشن اما دور، رهایت من نخواهم کرد  

برای درک آغوشم، شروع کن، یک قدم با تو

 تمام گامهای مانده اش با من 

تو بگشا گوش دل، پروردگارت با تو میگوید 

تو را در بیکران دنیای تنهایان، رهایت من نخواهم کرد

سهراب سپهری

ادامه →

کوچه لیلا

یک شبی مجنون نمازش را شکست

بی وضو در کوچه لیلا نشست

عشق آن شب مست مستش کرده بود

فارغ ازجام الستش کرده بود

سجده ای زد بر لب درگاه او

پر زلیلا شد دل پر آه او

گفت یا رب ازچه خوارم کرده ای

بر صلیب عشق دارم کرده ای

جام لیلا رابه دستم داده ای

وندر این بازی شکستم داده ای

نشتر عشقش به جانم می زنی

دردم ازلیلاست آنم می زنی

خسته ام زین عشق، دل خونم مکن

من که مجنونم تو مجنونم مکن

مرد این بازیچه دیگر نیستم

این تو و لیلای تو ... من نیستم

گفت: ای دیوانه لیلایت منم

در رگ پیدا و پنهانت منم

سال ها با جور لیلا ساختی

من کنارت بودم و نشناختی

عشق لیلا در دلت انداختم

صد قمار عشق یک جا باختم

کردمت آوارهء صحرا نشد

گفتم عاقل می شوی اما نشد

سوختم در حسرت یک یا ربت

غیر لیلا برنیامد از لبت

روز و شب او را صدا کردی ولی

دیدم امشب با منی گفتم بلی

مطمئن بودم به من سرمیزنی

در حریم خانه ام در میزنی

حال این لیلا که خوارت کرده بود

درس عشقش بیقرارت کرده بود

مرد راهش باش تا شاهت کنم

صد چو لیلا کشته در راهت کنم

ادامه →

شعر زیباییاز ویکتور هوگو

اول از همه برایت آرزومندم که عاشق شوی

و اگر هستی، کسی هم به تو عشق بورزد

و اگر اینگونه نیست، تنهاییت کوتاه باشد.

و پس از تنهاییت نفرت از کسی نیابی آرزومندم که اینگونه پیش نیاید،

اما اگر هم پیش آمد بدانی چگونه به دور از نا امیدی زندگی کنی

برایت همچنان آرزو دارم دوستانی داشته باشی

از جمله دوستان بد و ناپایدار

برخی نادوست و برخی دوستدار

که دستِ‌کم یکی در میانشان بی‌تردید مورد اطمینان باشد

و چون زندگی به این گونه است برایت آرزومندم دشمن نیز داشته باشی

نه کم نه زیاد درست به اندازه

تا گاهی باورهایت را مورد پرسش قرار دهد

که دستِ‌کم یکی از آن‌ها اعتراضش به حق باشد تا که زیاده به خود غرهّ نشوی

و نیز آرزومندم که مفید فایده باشی

نه خیلی غیر ضروری تا در لحظات سخت و دیگر چیزی باقی نمانده است

همین مفید بودن کافی باشد تا تو را سر پا نگه دارد

همچنین برایت آرزومندم صبور باشی

نه با کسانی که اشتباهات کوچک می‌کنند

چون این کار ساده‌ای است بلکه با کسانی که اشتباهات بزرگ و جبران‌ناپذیر می‌کنند

و با کاربرد درست صبوریت برای دیگران نمونه شوی

و امیدوارم اگر جوان هستی خیلی به تعجیل، رسیده نشوی

و اگر رسیده‌ای، به جوان‌نمایی اصرار نورزی

و اگر پیری، تسلیم نا امیدی نشوی چرا که هر سنی خوشی و ناخوشی خودش را دارد

ولازم است بگذاریم در ما جریان یابند امیدوارم سگی را نوازش کنی

به پرنده‌ای دانه بدهی، و به آواز سهره گوش کنی

وقتی که آوای سحرگاهیش را سر می‌دهد

چرا که به این طریق احساس زیبایی خواهی یافت

به رایگان امیدوارم که دانه‌ای هم بر خاک بفشانی هرچند خرد بوده باشد

و با روئیدنش همراه شوی تا دریابی چقدر زندگی در یک درخت وجود دارد

به‌علاوه آروزمندم پول داشته باشی زیرا در عمل به آن نیازمندی

و برای این‌که سالی یک‌بار پولت را جلوی رویت بگذاری و بگویی این مال من است

فقط برای این‌‌که روشن کنی کدامتان ارباب دیگری است

و در پایان اگر مرد باشی آرزومندم زن خوبی داشته باشی

و اگر زنی، شوهر خوبی داشته باشی

که اگر فردا خسته باشید، یا پس فردا شادمان باز هم از عشق حرف برانید

تا از نو بیاغآزید اگر همه این‌ها که گفتم فراهم شد

دیگر چیزی ندارم برایت آرزو کنم.

 

 

ادامه →
صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد